سیدرضا صالحی امیری از استراتژی های دولت روحانی می گوید
روحانی 93 همان روحانی 92 است
مانند تمام چهره های دولت روحانی تا پیش از انتخابات 92 چهره ناشناخته ای بود. اما روحانی که به پاستور رسید نام او هم کنار حسام الدین آشنا، علی یونسی و چند چهره امنیتی دیگر سر زبان ها افتاد. می گفتند مرد شماره یک فرهنگی دولت روحانی است. از او به عنوان رئیس کارگروه فرهنگی انتخاب وزرا هم یاد می شد. از همان روزهایی که در مرکز تحقیقات استراتژیک وزرا انتخاب می شدند نام او هم با چند وزارتخانه گره خورد. و در نهایت برای وزارت ورزش و جوانان به مجلس معرفی شد. او در تمام دقایقی که الیاس نادران در مخالفت با وزارتش با مبهم گویی به پرونده های بی نام و نشان امنیتی تنها اشاره می کرد به جملاتی فکر می کرد که نباید می گفت؛ جملاتی که بعداً خودش هم گفت اسرار نظام است. مخالفان دولت روحانی در نهایت توانستند جلوی ورود صالحی امیری به وزارت ورزش و جوانان را بگیرند. اما با حکم روحانی تئوریسین فرهنگی دولت به سازمان اسناد و کتابخانه ملی رفت. جایی که در میان روسایش یک رئیس جمهور اصلاح طلب هم دیده می شد. برای دولت و البته برای صالحی امیری سازمان اسناد کم از دیگر دستگاه های فرهنگی ندارد. اما حسن تحلیل سیاسی افرادی نظیر صالحی امیری که روزگاری یک فعال سیاسی حرفه ای بودند و هم زمان چهره ای فرهنگی نیز داشته اند این است که آنها فضای سیاسی و فرهنگی کشور را با نگاهی تحلیل می کنند که کمتر با آن آشنایی داریم. محصول همین نگاه این می شود که صالحی امیری می گوید جریانی در کشور تلاش می کند تا ایده خطرناکی را بازتولید کند. این ایده خطرناک هم چیزی نیست جز تفکیک دولت از نظام. (مجتبی حسینی)
بيش از 18 ماه از آغاز به كار دولت ميگذرد. جنابعالي به عنوان يكي از ژنرالهاي فرهنگي دولت كه سياستهاي كلي دولت در حوزه فرهنگ را هم تدوين كرده ايد. به واقع اقدامات و دستاوردهاي دولت در حوزه فرهنگ در اين بازه زماني چه بوده است؟
دولت در حوزه فرهنگ در اين مدت 10 دستاورد مشخص داشت داشته كه هر 10 دستاورد قابل تحليل، بحث و اثبات است. اولين دستاورد رويكرد عقلاني در فرهنگ است. رويكرد عقلاني به اين معناست كه ما بايد سازوكار فرهنگ را در جامعه عقلاني كنيم كه نقطه مقابل آن تصلب و جزم فرهنگي است. اگر عقلانيت فرهنگي حاكم شود، تعامل و گفتوگوي فرهنگي شكل ميگيرد. جريانات و نهادهاي متكثر فرهنگي در جامعه نبايد با هم در تنازع، تقابل و مناقشه باشند بلكه بالعكس بايد در فضاي تعامل و گفتوگو به سمت پيشبرد اهداف فرهنگي حركت كنند. نتيجه اين تعامل و گفتوگو آشتي با اصحاب فرهنگ است. امروز در حوزههاي فكري يعني در ميان صاحبان قلم، اصحاب هنر و سينما، رجال و شخصيتهاي فرهنگي، اجماع ذهني وجود دارد كه دولت آقاي روحاني با اصحاب فكر، قلم و انديشه رابطه دوستانه و عقلاني دارد. آشتي با اصحاب هنرو فرهنگ به جاي قهر، از جديترين برنامههاي دولت آقاي روحاني است. براي اين كه بتوانيم از رويكرد عقلاني به تعامل و بعد از آن به آشتي با اصحاب فرهنگ برسيم بايد اصل تنوع فرهنگي را به رسميت بشناسيم. بايد بپذيريم ديگران هم حق دارند آزادانه فكر كنند و آنچه را كه ميانديشند به زبان و قلم جاري كنند. پر واضح است مقصود، آزادي در چارچوب ارزشهاي حاكم بر نظام ميباشد.
فكر نميكنيد در مقابل اين پلوراليسم و پذيرش تكثرگرايي مقاومت بشود؟
نه. اين بحث متفاوت است. ما الزاما بايد بپذيريم كه ديگراني هم غير ازما حق دارند وبرهمين اساس بايد براي ديگران امنيت فكر و بيان و قلم يا همان امنيت فرهنگي را ايجاد كنيم. اصل تنوع اين است كه پايههاي نظام فرهنگي بر تنوع و تكثر است. جامعه ايران، جامعه متنوع فرهنگي است. در عرصه انديشه ما با نحلههاي فكري مختلفي رو به رو هستيم. در نوع نگاه به مسائل فرهنگي با نگرشهاي مختلفي رو به رو هستيم. در حوزه قومي و در حوزه مذهبي با تكثر قومي و مذهبي رو به رو هستيم اما اين تكثر و تنوع مشروط و محدود به چارچوب نظام ارزشياي است كه در قانون اساسي و چشم انداز انديشههاي حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبري تعريف شده است. پلوراليسم در غرب به معناي تكثر مطلق است كه ما در مباني اسلامي به آن باور نداريم. به همين دليل وقتي از تنوع و تكثر صحبت ميكنيم مفهوم تنوع و تكثر در چارچوب ساختار رسمي نظام و مباني قانوني و انديشهاي ما محدود ميگردد. قانون اساسي اصل تكثر در رنگ پوست، نژاد و قوم را ضمن برخورداري از حقوق برابر به رسميت ميشناسد. اين بحث در مباني انسانشناسي وحياني يعني قرآن به رسميت شناخته شده سات. بنابراين براي همزيستي و مدارا ميان اصحاب فرهنگ بايد اصل تنوع و تكثر فرهنگي را بپذيريم و باور داشته باشيم كه ديگران هم حق دارند و اين حق انحصارا و مطلقا تنها براي ما و در اختيار ما نيست. اگر براي ديگران اين حق را قائل نشويم انجماد و تصلب فرهنگي شكل ميگيرد كه اين مساله خودش آغازگر يك مناقشه است. نكته بعدي در دستاوردهاي فرهنگي دولت در اين مدت افزايش تولي گري و كاهش تصدي گري دولت در عرصه فرهنگي است. تولي گري بايد از سه وجه سياست گذاري، حمايت و نظارت توسط دولت انجام شود اما بقيه امور كه همه امور اجرايي هستند بايد به نهادهاي عمومي، مدني و خصوصي واگذار شود. اين كه همه امور در دست و اختيار دولت باشد نوعي انحراف از اهداف و چشم انداز است و توالي فاسدي همچون سلب انگيزه از نهادهاي عمومي، مدني و خصوصي را به دنبال دارد. دولتي كه تصدي گري كند معمولا از تولي گري باز ميماند. بنابراين اگر بنا باشد دولت به تولي گري بپردازد بايد از عرصه تصدي گري فاصله بگيرد. اين مساله در همه حوزههاي فرهنگي از ارشاد تا حوزه سينما و مطبوعات، صنعت نشر، ميراث فرهنگي، گردشگري و در كل صنعت فرهنگي صادق است. يك نشريه دولتي را با يك نشريه غير دولتي مقايسه كنيد. نشريه دولتي با بهرهمندي از نيروي انساني، بودجه و امكانات گسترده، قطعا نفوذي به اندازه يك نشريه غير دولتي ندارد. در نتيجه يكي از رويكردهاي جدي دولت در برنامههاي فرهنگي كاهش تصدي گري و افزايش تولي گري است. نكته ديگر تقويت نهادهاي صنفي، مدني و فرهنگي مثل خانه سينما، انجمن صنفي روزنامه نگاران و... است. در واقع راه پويايي فرهنگ در كشور تقويت اين نهادها است. دولت نميتواند مدعي همه حوزههاي فرهنگي باشد بنابراين براي پرواز فرهنگ بايد زنجيرهاي تصديگري دولت را از پاي فرهنگ باز كرد آن وقت پرنده زيباي فرهنگ به پرواز در ميآيد. مطمئن باشيد كه تقويت نهادهاي صنفي، فرهنگي و مدني به ارتقاء جايگاه فرهنگ در ايران منجر ميشود. رونق حوزه ميراث فرهنگي و گردشگري از دستاوردهاي دولت در حوزه فرهنگي ميباشد. امروز هم فضاي داخل كشور و هم فضاي جهاني نسبت به اين حوزه تغييرات كامل و اساسي ايجاد شده است. در واقع امروز ترس، دغدغه و دلهره افكار عمومي جهان براي سفر به ايران تا حدود زيادي كاهش پيدا كرده و يك نوع امنيت رواني در ذهنيت جهانيان نسبت به ايران شكل گرفته است. ما به دليل دارا بودن ظرفيت بزرگ ميراث فرهنگي و گردشگري ميتوانيم از اين ظرفيت به عنوان جايگزيني براي نفت استفاده كنيم. بر اين باورم كه اگر سرمايه گذاري اساسي و جدي در صنعت فرهنگ ايران شامل ميراث فرهنگي، گردشگري، نشر، فيلم، تئاتر، شعر، موسيقي، نقاشي، خط و ساير حوزههاي صنعت فرهنگ انجام شود، اين صنعت ميتواند جايگزين صنعت نفت شود اما متاسفانه ما به دليل دارا بودن منابع زياد نفتي از منابع غني فرهنگي چشم پوشي ميكنيم. هميشه مثال ميزنم كه سرمايه بزرگي به ما به ارث رسيده ولي براي بهره برداري از آن هيچ گونه حساسيتي نداريم.
رويكرد بعدي دولت، بهره مندي حداكثري از ديپلماسي فرهنگي است. دنياي امروز، دنياي ديپلماسي است. ديپلماسي سياسي ناظر بر رقابت و منافع است اما ديپلماسي فرهنگي ناظر بر همگرايي، اشتراك فرهنگي و تبادل فرهنگي است. در نتيجه ديپلماسي سياسي ناپايدار و ديپلماسي فرهنگي پايدار است. در دنياي امروز ديپلماسي فرهنگي گسترش پيدا كرده و دولت هم در اين راستا گامهاي بلندتري برداشته است.
پس مرزبنديها و بلوكبنديهايي كه در ديپلماسي سياسي وجود دارد در ديپلماسي فرهنگي نيست؟
دقيقا همين گونه است، اين مرزبنديها به هيچ عنوان در ديپلماسي فرهنگي وجود ندارد. در چنين وضعيتي ما نيازمند بازنگري در حوزه ديپلماسي فرهنگي هستيم كه البته دولت كنوني به اين موضوع توجه ويژهاي دارد. در حقيقت ديپلماسي فرهنگي تاثيرگذاري بر افكار عمومي ملتها ودر جهت اهداف متعالي ايران است.
تاثيرگذاري به چه معنا؟
به مفهوم تعامل، گفتوگو و ايجاد باور نه اجبار و نه رفتار سياسي. در كنار ديپلماسي فرهنگي است كه ديپلماسي مذهبي هم شكل ميگيرد و معني پيدا ميكند. امروز حجم زيادي از مسلمانان كه قريب به دو ميليون نفر در سال بر اساس گزارشهاي رسمي براي زيارت به ايران ميآيند. اگر ما بتوانيم با اين جمعيت با برنامه برخورد كنيم به شدت به هدف گسترش تعامل، همگرايي و اشتراكات فرهنگي با كشورهاي اسلامي و همسايگان دست مييابيم. نكته مقابل هم اين است كه اگر به اين موضوع توجه نكنيم طبعا شكاف فرهنگي و سياسي كه امروز با آن مواجه هستيم ادامه پيدا ميكند. توجه اساسي به حوزه هنر از ديگر برنامههايي است كه دولت پيگير آن است. امروز اصحاب هنر از جمله سينما با دولت آشتي كرده اند. امروز در حوزه تئاتر و موسيقي اتفاقات خوبي رخ داده و گروههاي موسيقي در حال بازسازي و احيا هستند. اساسا هنر يكي از وجوه اصلي توسعه فرهنگي است. بدون هنر توسعه شكل نميگيرد. هنر دميدن روح لطافت و معرفت و اخلاق در جامعه است. امروز زبان انتقال فرهنگ در دنيا تغيير كرده است. امروز فيلم و سريال، موسيقي، شعر، نقاشي و... ديگران را تحت تاثير قرار ميدهد. متاسفانه ما مصرف كننده سريالهاي ترك و كرهاي هستيم اما نتوانستيم سريالهايي توليد كنيم كه روي افكار عمومي ديگر كشورها تاثيرگذار باشد در حالي كه ظرفيت فرهنگي و حتي صنعت فيلم وسريال در ايران بسيار بالاتر و پيشرفتهتر از تركيه و كره است. نكته آخر در حوزه فرهنگ هم اخلاق گرايي است. معتقدم كه جوهر توسعه فرهنگ است. بدون توسعه فرهنگي در هيچ زمينهاي به توسعه نخواهم رسيد. مفهوم حرف من اين است كه وقتي به حوزه اقتصاد وارد ميشويد اگر گران فروشي، تقلب و رشوه و... مشاهده ميكنيد، ريشه اين پديدهها انسان است. بنابراين اگر انسان اخلاقي شود اين آسيبها شكل نميگيرد. در حوزه اجتماعي هم همينطور است. انسان دستخوش بحرانهايي مثل اعتياد، ايدز، ناامني و... ميشود. بنابراين اگر انسان را به فضيلت ترغيب كنيم، آسيبهاي اجتماعي كاهش پيدا ميكند. در حوزه سياسي هم تخريب، انگ زدن و... بداخلاقي سياسي است كه ريشه اش در فرهنگ است. فرهنگ جوهر توسعه است و بدون فرهنگ، توسعه به مقصد و مقصود نخواهد رسيد.
متاسفانه در اين زمينه در 8 سال گذشته عقبگرد هم داشتهايم؟
بله، همين طور است. بايد بپذيريم كه جوهر توسعه فرهنگ است و جوهر فرهنگ هم اخلاق است. اخلاق گرايي فرهنگي يكي از رويكردهاي دولت است كه براي به كرسي نشاندن ايدههاي خود از زاويه نگاه ابزاري، تخريب و انگ زني وارد نخواهد شد بلكه رويكرد ايجابي و اثباتي خواهد داشت. جامعه در 8 سال گذشته هزينه سنگيني بهدليل بداخلاقي پرداخت كرده است كه در صورت شرح آن، مثنوي هفتاد من كاغذ خواهد شد.
تبادل ديدگاهها در حوزه فرهنگ طي همين مدتي كه دولت آقاي روحاني روي كار آمده كاملا مشخص است. در حالي كه همانگونه كه شما توضيح داديد دولت 10 هدف را در مسايل فرهنگي در صدر سياستهاي خود قرار داده اما شاهد آن هستيم كه بخش كثيري از انتقادات و موجهاي تخريبي عليه دولت مرتبط با مسايل فرهنگي است تا جايي كه دولت در اين زمينه با مخالفتهاي سفت و سختي مواجه شده است. چرا تمركز بخشي از رقباي دولت اعتدال بر روي سياستها و اقدامات فرهنگ است؟ تفاوت رويكرد دولت در حوزه فرهنگ با رقبا و منتقدانش كجاست؟
دولت در حوزه فرهنگي قائل به رويكردي نرم است كه مبتني بر باورهاست. رويكرد نرم يعني تقويت باورهاي جامعه، ارتقاي سطح معرفت و در حقيقت ايجاد نوعي سازگاري فكري براي پذيرش ارزشهاي نظام است. اما مخالفان از آن سو به رويكرد سخت مبتني بر بايد و اجبار معتقدند. برداشت من اين است كه كشور در سه دهه گذشته بارويكرد سخت نه تنها نتيجهاي نگرفته است بلكه هزينههاي سنگيني هم پرداخت كرده است. ما بايد تلاش در حوزه فرهنگي را به حوزه نرم افزاري سوق دهيم يعني به جاي اين كه نيروي انتظامي و نيروهاي ديگر را در اين مناقشه درگير كنيم از نهادهاي مذهبي مثل حوزههاي علميه، مساجد، سازمان تبليغات اسلامي و روحانيت از نهادهاي آموزشي مثل آموزش و پرورش و آموزش عالي و از حوزه فرهنگي مثل ارشاد، شوراي عالي انقلاب فرهنگي و... بخواهيم براي تعالي فرهنگي جامعه ايدههاي جديد خلق كنند.
به واقع چه اتفاقي طي اين سه دهه رخ داده تا نظامي كه قصد داشته تا ام القري جهان اسلام باشد و انقلاب اسلامي ايران را نه يك انقلاب سياسي كه انقلابي فرهنگي معرفي ميكند به مرور زمان در حوزه فرهنگي بر اعمال سياستهاي سخت افزاري و يونيفرم پوشي پافشاري ميكند؟
معتقدم گريز از مسئوليت از سوي كساني كه مديران و كارگزاران و سياستگزاران فرهنگي كشور هستند بار اين مسئوليت را به دوش نهادهايي كه مسئوليت ندارند و نبايد داشته باشند، انداخته است. اگر مساجد، هياتهاي مذهبي، روحانيت، حوزههاي علميه، سازمانهاي فرهنگي و مهمتر از همه صدا و سيما اين مسئوليت را بر عهده ميگرفتند امروز ما شاهد برخورد سخت و انتظامي براي مقابله با پديدههاي فرهنگي نميبوديم.
آيا اين مسئوليتگريزي منبعث شده از فقر تئوريك اين دسته از گارگزاران فرهنگي است؟
اين اتفاق در حقيقت انحرافي ناخواسته بود كه در پروسهاي به طول سه دهه گذشته شكل گرفته است. با فاصله گرفتن نهادهاي ديني، مذهبي و فرهنگي با رسالت اصلي خودشان يعني هدايت جامعه به سمت تعالي، فضيلت، معرفت و اخلاقگرايي و درگير شدن با مسائل ديگر از جمله درگيريها و مناقشات سياسي و... اين مسئوليت به طور غير طبيعي به سمت نيروهايي سوق داده شد كه اين مسئوليت براي آنها تعريف نشده است.
راهكارهاي لازم براي برون رفت از اين وضعيت چيست؟
يك راه بيشتر براي تحول و تعالي فرهنگي مبتني بر فضيلت و ارزش نداريم جز اين كه بتوانيم انسانها را دچار تحول كنيم.
در جدال ميان اجبار و اختيار دولت ميتواند سياستهاي خود در اين زمينه را دنبال كند؟
در نظام اجبار بيشترين كاري كه ميتوانيم انجام دهيم اين است كه افراد را به صورت صوري وادار به همراهي و همگرايي با ارزشهاي حاكم كنيم. تجربه سه دهه گذشته نشان داده كه رويكرد اجباري هرگز نميتواند موفقيت و تعالياي براي جامعه به ارمغان بياورد. بر اين اساس منطق ايجاب ميكند وقتي اجراي طرحي ناموفق است براي ادامه آن مقاومت به خرج ندهيم و سياستها را تغيير دهيم. معتقدم همه نيروهاي اليت در ايران خواهان تعالي فرهنگي هستند اما مسيرهاي تعالي فرهنگي بايد صحيح انتخاب شود. دولت از مسير ايجاد يك تعامل منطقي و تحول در باورهاي جامعه به تحول فرهنگي دست پيدا ميكند. برخي معتقدند از طريق نظام اجبار و ساختارهاي مكانيكي ميتوان به تحول رسيد اما تجربه سه دهه گذشته نشان داد اين سياست ناموفق است. بايد نگاه بلندمدت را جايگزين نگاه روزمره و سليقهاي نماييم و حداقل يك دهه همه نهادهاي فرهنگي در حوزه تحول در اخلاقيات، فضيلت و ارزشهاي فرهنگي سرمايه گذاري كنند. متاسفانه ما نزديك بين شده ايم و به شدت به دنبال نتيجه گرايي لحظهاي و مقطعي هستيم. تحولات فرهنگي در بلند مدت چيزي در حدود يك دهه شكل ميگيرد. اساسا سنجش تحول فرهنگي كلمه دهه مي باشد نه سال و ماه و روز؛ و اگر ما امروز روي باورهاي نسل جوان متمركز شويم يك دهه بعد ميتوان سنجشي انجام داد كه چه اتفاق و چه تغييراتي رخ داده است. اشكال اين است كه مسئوليتها و مديريتهاي فرهنگي در ايران زودگذر و نزديك بين است. ما نيازمند نگرشي بلند مدت در حوزه فرهنگي هستيم. از سويي بايد نگرش فرهنگي واحد در كشور طراحي شود. وجود سياستها و نگرشهاي متفاوت به طور هم زمان جامعه را دچار بحران و آشفتگي فرهنگي ميكند. افراد نميدانند با چه سياست و رويكردي در جامعه مواجه هستند. از يك طرف تبليغ به معرفت فرهنگي ميشود و از طرف ديگر فردي كه به خيابان ميآيد با پليس مواجه ميشود اين موضوعات با هم در تعارض است. گرچه بايد نسبت به كساني كه مرزهاي فرهنگي و هنجارهاي رسمي را تخريب ميكنند واكنش نشان داد اما آنقدر اين موضوع نازل است كه در سبد جامعه بسيار ناچيز است. تصويري كه ما از جامعه ايجاد كرده ايم تصوير غلطي است. جامعه ايران جامعهاي با اصالت، باورها و تمدن فرهنگي است. بيش از 98 درصد جامعه به وحدانيت، معاد، امامت، ثواب و عقاب و به بنيانهاي ارزشي و فرهنگي جامعه اعتقاد دارند اما ما متاسفانه ارزشهاي غير بنيادي را به ارزشهاي بنيادي تبديل كردهايم. جامعه ايران و نسل جوان كماكان به ارزشهاي بنيادي پايبند است. نماد آن را در عاشورا و رمضان ميبينيم. اساسا در جامعه ايران آن چه بالاترين ارزش را دارد پديدهاي به نام خداجويي است. هر انساني وقتي به منتها اليه رنج و سختي ميرسد ميداند كه پناهگاهي جز خدا وجود ندارد. پس اين جامعه خداجو و ارزش مدار است. ما رفتارهاي فرهنگي جامعه را با ارزشهاي بنيادي جامعه دوگانه ميبينيم درصورتي كه بايد بر اين باور باشيم كه جامعه به ارزشهاي بنيادين وفادار مانده و خواهد ماند اما مناسك در جامعه دچار تغيير شده است و اين موضوع نبايد نگرانياي ايجاد كند.
در واقع به دليل تغيير مناسك نبايد نگران بود و براي مقابله با آن تمركز را از دست داد و رو به روشهاي پليسي و قضايي آورد؟
بله. ارزشهاي بنيادين به مثابه پايههاي يك ساختمان است. زير بناي فرهنگي ايران مانند زير بناي يك ساختمان قوي پابرجاست اما ميتوان داخل آن را بازسازي كرد. پايههاي اعتقادي و ديني جامعه بسيار محكم است اگر در بنا اشكالاتي وجود دارد كاملا قابل بازسازي است. نوع نگاه به حوزه فرهنگي بايد از جنس هدايتگرانه و معرفتجويانه و نه نگاه قيممآبانه باشد.
تكثر مديريت فرهنگي در كشور گويا باعث پارادوكسيكال شدن فضاي كشور شده. يعني از حوزههاي علميه تا وزارت ارشاد، از صدا و سيما تا ديگر رسانهها همه به دنبال فعاليت فرهنگي هستند. فرماندهي فرهنگي در كشور كجاست؟ آيا اين تكثر مديريتي بيش از آنكه به ثبات فرهنگي كمك كرده يا منجر به دوگانگياي در ميان تودههاي اجتماعي شده است؟ اساسا براي فرهنگ ميتوان مديريت واحدي در نظر گرفت؟
تكثر نهادهاي فرهنگي فاقد اشكال و داراي وجه مثبتي است. اما ضروري است تا هر كدام از اين نهادهاي فرهنگي با يك سياست و رويكرد به توسعه فرهنگي بينديشند. انسجام فرهنگي يعني رويكرد هماهنگ و هارمونيك همه نهادها، سيستمها و كارگزاران فرهنگي در جهت اهداف متعالي اين حوزه است.
جواب سئوالم را نگرفتم. مركز فرماندهي فرهنگي يعني آنكه در ميان اين تكثر نهادهاي فرهنگي چه مرجعي ميتواند نقش نخ تسبيح را بازي كند و انسجام ميان اين نهادها را برقرار سازد؟
انسجام چند وجه دارد. يك وجه آن ساختاري است. اين وجه ساختاري در نظام جمهوري اسلامي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، مجمع تشخيص مصلحت نظام، مجلس و دولت تعريف شده است. اما انسجام فراتر از بحث ساختارها است. انسجام يك نوع همگرايي و هماهنگي اجزاي يك سيستم و در ميان كارگزاران، سياست ها، مديران و... است. وجه ديگر انسجام، نظري است يعني نظام فرهنگي بايد از يك نظريه واجد پيروي كند، نميتواند از نظريههاي متضاد و متفاوت تبعيت كند. انسجام سياستي هم به اين معنا است كه همه از يك سياست واحد تبعيت كنند. نميتوان سياستهاي متضاد را در نظام فرهنگي ايجاد كرد به اين دليل كه جامعه دچار تضاد ميشود. در انسجام ساختاري هم نهادهاي بالادستي با نهادهاي پايين دستي بايد داراي هماهنگي باشند. انسجام مديريتي هم به اين معنا است كه مديريتهاي فرهنگي در كشور منسجم باشند ممكن است سياستها درست باشد اما مديران با سليقههاي متفاوت اين سياستها را اجرا كنند. برنامهها هم بايد منسجم باشد. براي مثال برنامهاي صدا و سيما توليد ميكند كه كاملا در تضاد با برنامههاي ديگر است. انسجام كاركردي هم نكته مهمي است. اگر در يك قطار هر واگن به يك سمت حركت كند قطار به مقصد نميرسد. در نهايت انسجام نظارتي و همچنين انسجام تقنيني است. با انسجام همهجانبه در سيستم ميتوانيم اهداف عالي را كاملا تعقيب نماييم. اين 8 مورد نيازمند يك نوع سازگاري فرهنگي است كه البته مقوله پيچيدهاي است. درك مقوله انسجام فرهنگي نيازمند دانش فرهنگي است كه ما متاسفانه در كشور با فقر دانش فرهنگي مواجه هستيم و نميتوانيم با سخنراني، تبليغ، شعار يا فرياد توسعه فرهنگي را ايجاد كنيم. ما بايد با درك تحولات فرهنگي و داشتن دانش فرهنگي استراتژيهاي فرهنگي متناسب با اين تغييرات را طراحي و اجرا كنيم.
مهمترين موانعي كه پييش روي عملياتي كردن اهداف دولت وجود دارد از منظر شما چه مختصات و مشخصاتي دارند؟ چه جرياني اين موانع را طراحي، توليد و به اجرا ميگذارد؟
بر اين باورم كه جرياني در كشور تلاش ميكند تا ايده خطرناكي را بازتوليد كند. اين ايده خطرناك هم چيزي نيست جز تفكيك دولت از نظام. برخي در تحليلهاي شان اين گونه مطرح ميكنند كه ما منتقد دولت اما مدافع نظام هستيم. اين ايده تنها يك جعل و پروژه فريب است. اين جريان بايد مطمئن باشد نظام بدون دولت و دولت بدون نظام به مقصد نخواهد رسيد.
چرا اين جريان تلاش دارد تا جايگاه اپوزيسيون را براي پوزيسيون تعريف كند؟
اين جريان براي توجيه مخالفت خودشان با دولت نياز به يك فلسفه دارند. بنابراين براي اين كه بتوانند مخالفت خودشان را با دولت توجيه كنند به دنبال فلسفه جديد هستند.
منظور از فلسفه همان پوشش گرفتن است؟
بله همان پوشش يا جعل. اين حرف بسيار ناصحيح است كه ما تفكيكي بين اين دو حوزه قائل شويم. در حقيقت موتور محركه نظام، دولت و تصوير نظام در عملكرد دولت متجلي است. نظام بدون دولت نه به مقصد و نه به مقصود نخواهد رسيد. اگر دولت حضور و ظهور در عرصه اقتصادي، اجتماعي، سياسي و... نداشته باشد قواي ديگر ميخواهند چه كاري انجام دهند؟ هويت قواي ديگر به وجود دولت بوده، و دولت، محور و مدار حركت نظام به سمت قلههاي توسعه است. تفكيك از نظام فريب و پوششي براي حمله و تخريب مخالفان دولت است.
آبشخور فكري جرياني كه دولت را تلاش دارد تا غير خودي معرفي كند كجاست؟
عدهاي كه به طور طبيعي در عملكرد ناصواب دولت قبل نقش داشتهاند، بايد امروز پاسخگوي عملكرد ناصحيح و ناصواب 8 سال گذشته باشند براي فرار به جلو استراتژي تخريب دولت را آغاز كرده اند. مهمترين نكته اين است كه چه كساني مسئوليت عملكرد غلط و خسارتبار گذشته را بر عهده ميگيرند؟ چه كساني گراني، تورم، تخريب و انگ زني و خشونت را ايجاد كردند؟ چه كساني تورم، گراني و... را به وجود آوردند؟ چه كساني مسئول گسترش رشوه و ارتشاء در گذشته هستند؟ چه كساني مسئول به هم زدن روابط ما با دنيا بوده اند؟ چه كساني در حوزه فرهنگي وضعيت ناهنجار ايجاد كردند؟ چه كساني انسجام سياسي جامعه را به هم ريختند و جامعه را تجزيه كردند؟ در مجموع يك كارگزار به نام دولت بود و حامياني كه هدايت فكري دولت را بر عهده داشتند. به اعتقاد من حاميان فكري دولت گذشته امروز در مقابل دولت آقاي روحاني صف كشيدهاند و راهبردشان بر مدار فرار رو به جلو طراحي شده است.
يعني در حال حمله پيشگيرانهاند؟ چقدر توانستند در اين حمله پيشگيرانه موفق باشند؟ ما شاهد بوديم كه آقاي روحاني حتي در انتخاب وزرا با مشكل رو به رو شد و مصايبي را براي دولت به وجود آوردهاند؟
به جاي آنكه به مردم پاسخگو باشند، هدف خود را اخلال در حركت دولت قرار دادهاند. اين جريان ميتواند با قرار دادن چوب لاي چرخ دولت سرعت حركت دولت را كند كنند اما نميتوانند اصل حركت را متوقف كنند. دولت با سرمايه اجتماعي حركت ميكند و موتور محرك دولت چيزي جز سرمايه اجتماعي نيست. سرمايه اجتماعي يعني رضايت، اعتماد، مشاركت، هم نوايي و همدردي جامعه با دولت. در همين مدت كوتاه 18 ماهه، ظرفيت بزرگي براي دولت ايجاد شده است. اساسا دولت با كسب قدرت از جامعه حركت ميكند. اين دولت بدون پشتوانه اجتماعي هيچ حركتي نخواهد داشت و نميتواند داشته باشد. امروز مقبوليت و محبوبيت اجتماعي روحاني بيش از گذشته است و مخالفان دولت ميخواهند انتقام رأي مردم را با سنگاندازي در كار دولت از مردم بگيرند و اين كار را با خلق و بزرگنمايي مسائل مختلف دنبال ميكنند.
اين موضوع كه امروز محبوبت آقاي روحاني بيش از گذشته است ررا بر اساس نظرسنجي ميگوييد يا ادعايتان بيشتر جنبه پروپاگاندا دارد؟
هم سنجشهاي ميداني و هم تحليلهاي اجتماعي اين را نشان ميدهد. شناخت جامعه از آقاي روحاني در انتخابات 92 كامل نبود. امروز با شناختي كه جامعه از روحاني پيدا كرده است اقبال بيشتري هم به او و دولت به وجود آمده است. در عرصه سياست خارجي دولت همه دنيا را بر سر ميز مذاكره آورد و در يك روابط برابر در حال گفتوگو هستند و اين هنر ديپلماسي ايران امروز زبانزد دنيا است. هيچ كس نميتواند منكر شود كه ظرفيت ديپلماسي امروز ايران در تراز جهاني و قدرتهاي بزرگ است. امروز همه قدرتهاي بزرگ با همه ظرفيتهاي ديپلماسي شان در يك طرف ميز و ديپلماسي ايران در يك طرف ميز براي مذاكره برابر و جدي نشسته اند. ديپلماتهاي ارشد جهان به توان ديپلماتيك ايران اعتراف كردهاند. در عرصه اقتصادي هم دولت گامهاي جدي برداشته است. جامعه باور كرده كه اين دولت در مسير اصلاح اقتصادي جامعه است و اين مسير عليرغم كارشكنيهاي رسانهاي طرف مقابل دولت پيش ميرود. مردم امروز ميدانند كه رويكرد دولت در حوزه اقتصادي، رويكرد كارشناسانه و نخبهگرايانه است نه رويكرد اغواگرانه. يعني اين كه تبليغ كند و با توزيع پول و امكانات در سفرهاي استاني، كسب محبوبيت و مقبوليت كند در شعار و باور دولت وجود ندارد. امروز دولت به زيرساختها توجه دارد و به دنبال ايجاد سازوكارهاي محكمي در اين حوزه است كه با حل مسائل هستهاي اين شكوفايي را خواهيم ديد. دولت در حوزه سلامت به صورت بنيادي وارد شده است و در تلاش است بينانهاي جديد را پايه گذاري كند. در حوزه نظامهاي اجتماعي دولت سرمايه گذاري جدي كرده است 8 ميليون نفر را تحت پوشش بيمه قرار داده است كه تا امروز تحت پوشش بيمه نبودهاند كه مساله بسيار مهمي است. در حوزه سياسي هم انسجام سياسي و وحدت ملي به وجود آورده است. دولت روحاني، دولت انگ زني و تخريب و شكاف نيست و به دنبال وحدت ملي در جامعه است. همه نحلههاي فكري را به گفتوگو و تعامل فراخوانده است. تعامل سياسي به جاي تقابل سياسي رويكرد اين دولت بوده. در نهايت به اين جمع بندي ميرسيم كه موفقيت دولت در اين پنج حوزه عمدتا با اتكا به نيروي اجتماعي محقق شده است يعني اين كه دولت بر اين باور است كه اعتماد متقابل ميان دولت و مردم و مشاركت فعال مردم در حمايت از سياستهاي دولت ميزان مقبوليت دولت را نشان ميدهد. سنجشهاي ميداني موسسات نظرسنجي نشان ميدهد ميزان رضايت مردم از سياستهاي دولت بالاي 70 درصد است. و البته مشروعيت دولت هم علاوه بر رأي مردم، همان حمايتهاي مستمر مقام معظم رهبري است كه خود سرمايه بزرگي براي دولت محسوب ميگردد.
خيلي از مخالفان و رقباي دولت قائل بر اين هستند كه روحاني از شعارها و ايدههايي كه پيش از انتخابات مطرح كرده فاصله گرفته است و زاويه حادهاي بين شعارهاي ايشان و آن چه امروز به منصه ظهور ميرسد وجود دارد. چگونه ميشود به اين ادعا پاسخ داد؟ چرا گامهايي كه دولت در اين يك سال و اندي اخير در حوزه سياست خارجي برداشته بسيار بلندتر از حوزه سياست داخلي بوده است؟
استراتژي دولت تغيير نكرده است. آقاي روحاني بارها در سخنرانيها اعلام كرده كه من به وعده هايم وفادار هستم اما شايد بنا بر مقتضيات زماني، تاكتيكها دستخوش تغيير شده باشد اما استراتژي روحاني تغييري نكرده است. مثلا در حوزه آموزش عالي نگاه روحاني از ابتدا به دانشجو، دانشگاه و استاد مشخص بود كه تا امروز تغييري نكرده است. اين سياستها تا امروز دستخوش تغيير نشده است. آخرين سخنراني روحاني در معرفي وزير علوم شاهدي بر اين مدعا است. روحاني گفت اگر 50 وزير هم معرفي كنم از استراتژي خودم عدول نخواهم كرد. اساسا كساني كه روحاني را ميشناسند، ميدانند كه شخصيت مقاوم و با ثباتي است. در 35 سال گذشته ايشان گفتمان اعتدال را نه در عرصه شعار كه در عمل رعايت كرده است. كسي كه در 8 سال جنگ براي مديريت آن مقاومت كرد. كسي كه بيش از دو دهه در حوزه هستهاي مقاومت كرد. دولت در حوزه سياسي رويكرد وحدت گرايي، انسجام گرايي، تعامل و تحمل را با ثبات دنبال ميكند. در حوزه امنيتي هم نگاهي به امنيت پايدار و رويكرد نرم امنيتي دارد. دولت توجه جدي به حوزه علم و دانش و در مجموع توجه اساسي به گسترش دانش و فناوري دارد. روحاني در مقابل رقباي ديگر چيزي نداشت جز فضيلتهاي فردي كه آنها را به مردم معرفي كرد تا مردم قضاوت كنند. نه سرمايه گذاري بزرگي روي ايشان انجام شد و نه ستادهاي انتخاباتي گستردهاي راه افتاد. شخصيت روحاني در تراز ملت ايران بود. البته حمايت بزرگان نظام نظير آيتا... هاشمي، سيدمحمد خاتمي، آقاي ناطق نوري و سيدحسن خميني، همه تأثير بسزايي در خيزش اجتماعي براي مشاركت حداكثري داشت.
اينكه شخصيتها و جمعهاي سياسي در پيروزي آقاي روحاني موثر بودند غير قابل انكار است اما مجموع ظرفيتهاي سياسي و مالي كه رقباي روحاني داشتند قابل مقايسه با او نبود. در حقيقت نوعي رقابت نابرابر را شاهد بوديم. من بر اين باورم كه جامعه به دنبال فردي بود كه در تراز ملت باشد و در مطالعه كانديداها، آقاي روحاني را همتراز ملت ديد.
دولت براي حفظ سرمايه اجتماعي چه برنامهاي داشته است؟ به نظر ميرسد كه توجهي به پايگاه اجتماعي آقاي روحاني در بدنه مديران و تئوريسينهاي دولت نميشود. فكر نميكنيد در اين حوزه كم كاريهايي وجود دارد؟
اعتراف ميكنم كه نوع تعامل ما در دولت با بدنه اجتماعي آنگونه كه بايد باشد نيست. يعني ما نيازمند ساماندهي و سازماندهي سرمايه اجتماعي، هدفمند كردن آنها و همچنين خروج از يك روابط غير منسجم يا نظام اتميزه به يك نظام منسجم تشكيلاتي هستيم. از نظر من مهمترين نياز امروز دولت روحاني سازماندهي و ساماندهي نيروهاي غيرمنسجم اجتماعي است.
اگر اين اتفاق نيفتد دولت با چه تهديدهايي مواجه خواهد شد؟
قطعا دولت بايد هزينههاي سنگيني بپردازد. امروز ميبينيم كه مخالفان دولت روي همين نكته دست گذاشتهاند و در حوزههاي مختلف سعي ميكنند اميد مردم به دولت را به نا اميدي و ياس تبديل كنند تا همين بدنه اجتماعي يا به گفته شما سرمايه اجتماعي دلداده به آقاي روحاني را از كرده شان پشيمان كنند. اين در حالي است كه دولت و شخص رييس دولت به شدت درگير اصلاح خرابيهاي دولت سابق و ميراث ناصواب به جاي مانده از مديريت هشت سال گذشته بر كشور است.
بار مسئوليتي كه اين دولت به دوش ميكشد بسيار سنگين است و حل آن نيازمند اراده و عزم ملي است. هر گونه سنگ اندازي در مسير دولت خيانت به آرمان نظام است. متاسفانه عدهاي به نام دفاع از نظام به نظام خيانت ميكنند. امروز دولت با يك رويكرد سهگانه مواجه است؛ اول پاسخگويي به حجم تخريبهاي گذشته، دوم پاسخ همزمان به مطالبات و نيازهاي جامعه؛ و سوم پيگيري مسئله بزرگ هستهاي. مديريت همزمان اين سه پروژه كار طاقتفرسايي است. عدهاي كه فاقد درك ملي از مسائل هستند و نگاه نزديكبينانه، احساسگرايانه و باندگرايانه دارند در مسير حركت دولت ايجاد مانع ميكنند. در عرصه سياست خارجي دولت در چارچوب سياست رهبري در حال مذاكره براي يك نبرد ديپلماسي برد ـ برد است؛ يعني تعامل و يا معاملهاي كه در آن، مصالح و منافع ملي در نظر گرفته شود و در عين حال از اين مناقشه هم خارج شويم (يعني دفع شر كنيم). در عرصه اقتصادي دولت با همه توان در حال سامان دهي اقتصادي است اما تحريمهاي وجود دارد كه البته دولت در حال مديريت آنها است. امروز غرب به اين باور رسيده كه تداوم تحريم نميتواند مشكل بنيادي براي نظام ايجاد كند گرچه هزينههاي سنگيني به دنبال دارد. اين نظام به خوبي آموخته كه چگونه در فضاي تحريم هم كشور را مديريت كند. در فضاي سياسي امروز دولت به شدت به دنبال انسجام سياسي است؛ يعني اينكه كرد و بلوچ و آذري و تركمن و اعراب و... را در زير سقف ايران و اسلام بزرگ جمع كند. در حوزه اجتماعي دولت به دنيال تعامل متقابل سازنده با بدنه اجتماعي است. دولت نه نگاه فريب و نه نگاه تقابل دارد بلكه نگاه دولت به بدنه اجتماعي نگاه سرمايهاي است. بدنه اجتماعي براي اين دولت سرمايههاي بزرگي براي توسعه است و به آن نگاه ابزاري و تقابلگرايانه ندارد. به همين دليل امروز رييس جمهور وقتي با جامعه صحبت ميكند صادقانه با آنها ارتباط ميگيرد.
چرا تمام حرفهاي مهم و سياسي كابينه را آقاي روحاني ميگويد؟ چرا بايد همه بار سياسي كابينه بر روي دوش شخص رييس جمهور باشد؟
اعتراف ميكنم كه عملكرد همكاران روحاني در اين حوزه ضعف دارد و بايد مسئوليت اول را دولتمردان و بعد رييس دولت بپذيرند.
ميتوان گفت تكستاره دولت فقط خود آقاي روحاني است؟
من معتقدم امروز بار اصلي مديريت دولت را شخص آقاي روحاني به دوش ميكشد
اين موضوع آقاي روحاني را فرسوده و خسته نميكند؟ تمركز و انرژي فكري روحاني را براي عبور از همه موانع و تلهها تحت تاثير قرار نميدهد؟
روحاني سه ويژگي ممتاز دارد. اول عقلاني بودن، دوم اخلاقي بودن و سوم نو انديش بودن ايشان است. آقاي روحاني هميشه در شرايط سخت ايده نويي خلق ميكند. 8 سال عملكرد او در جنگ كاملا بيانگر همين موضوع است. همچنين مديريت پرونده هستهاي توسط روحاني هم اين سه ويژگي را ثابت ميكند. من معتقدم اگر دولت در تحقق سياست هايش موفق نشود اولين زيان كننده همين تخريب گران دولت خواهند بود. روشن است كه اگر جامعه از اين دولت عبور كند قطعا به دنبال گذشته نيست. يعني اگر دولت زمينگير شود مردم به گذشته باز نخواهند گشت. تخريب گران بايد بدانند كه بازگشت به گذشته در عرصه اجتماعي و در ميان افكار عمومي غير ممكن است. مردم با خاطره تلخي از دولت گذشته خداحافظي كردند.
پس شما معتقديد احتمال بازگشت مجدد ظهور پوپوليسم در ايران وجود ندارد؟
معتقدم جامعه ايران به لحاظ رفتارشناسي به توسعه سياسي و اجتماعي ـ بهصورت نسبي ـ رسيده است كه با گذشته قابل مقايسه نيست. در سال 92 همه ظرفيتها به ميدان رقابت آمدند. تبليغ ميكردند و حتي كابينه را چيده بودند و فكر نميكردند كه جامعه كسي غير از آنان را برگزيند. جامعه در اين مدت به بلوغ سياسي و اجتماعي رسيده كه غير قابل انكار است. رفتارهاي سياسي و اجتماعي مردم را در گذشته با امروز مقايسه كنيد كه نسبت به دولت روحاني بسيار مثبت، همگرايانه و هم دلانه است. در كوچه و بازار وقتي با مردم مواجه ميشويم شاهد اين هستيم كه ميگويند دولت تلاش خود را ميكند اما با موانعي رو به رو است و عدهاي چوب لاي چرخ دولت ميگذارند. اين موضوع نشان ميدهد مردم از بلوغ اجتماعي و سياسي برخوردار هستند به همين دليل ما معتقديم تخريب گران اقليت محدود هستند اما صداي بلندي دارند. تخريبگران بر يك بلندي ايستاده و با بلندگو فرياد ميزنند، در حالي كه نفوذ اجتماعي محدودي دارند.
چرا دولت حصن حصين اين تخريب گران را نميشكند يا چرا اقدام به آگاه سازي مردم نسبت به ماهيت اين تخريبگران نميكند؟ دولت نجابت به خرج ميدهد كه به اصول اخلاق سياسي پايبند باشد يا سكوت، مدارا و مماشات تاكتيك موقت دولت است؟
مداراي سياسي روحاني بسيار بالا است و در حقيقت ضمن اين كه شناخت كامل نسبت به تخريب گران دارد به نوعي مداراي سياسي دارد تا اين جريانها با درك واقعيتها به مسير جامعه برگردند. مداراي روحاني با مخالفان دولت آگاهانه و نه از سر ناچاري است. هزينههاي تخريب دولت كه تخريب مصالح و منافع ملي است را بايد تخريب گران بپردازند.
به عنوان كسي كه ارتباط نزديك با آقاي روحاني داشتيد و از سالهاي دور با ايشان در مركز تحقيقات استراتژيك همكاري داريد حسن روحاني امسال با حسن روحاني سال گذشته چه تفاوتيهايي دارد؟
روحاني امسال جديتر و مصممتر است و آگاهانهتر از گذشته حركت ميكند.
علت صريحاللهجه شدن روحاني چست؟
روحاني همان روحاني چند دهه قبل است فقط جامعه پردههاي جديدي از تصوير او را ميبيند. كساني كه با روحاني از نزديك ارتباط داشتهاند ميدانند كه روحاني همان روحاني است. شخصيت عقلاني، نو انديش و مقاوم در باورهايش و به همين دليل ميگويم كه شك نداشته باشد كه اين دولت به مقصد و مقصود خواهد رسيد. اين دولت بر اين باور است كه ميتواند با اتكا به سرمايه اجتماعي به توسعه دست پيدا خواهد كرد. امروز روحاني نخبگان و همه سرمايه اجتماعي را در جهت توسعه ملي به كار گرفته است. امروز دولت، دولت ملي است نه دولت جناحي و حزبي. دولت ملي در جهت اهداف ملي به مقصد خواهد رسيد. همه ميدانيم كه رسيدن به قلههاي توسعه با موانعي رو به رو است اما دولت ثابت خواهد كرد كه با عبور از موانع، مديريت جامعه را به بهترين نحو انجام خواهد داد.
پس ما شك نداشته باشيم كه اين دولت، دولت چهار سالهاي نخواهد بود؟
اراده ملت شرط اصلي است و هيچ چيزي نميتواند در اراده ملت خللي ايجاد كند.
آقاي روحاني اجازه ميدهد كه مخالفانش او را تبديل به يك تداركاتچي بكنند؟
قطعا اينگونه نيست و همان طور كه گفتم اولين زيان كنندگان تخريب گران هستند كه بايد پاسخ ملت را بدهند.
اگر بخواهيد به عنوان يكي از حاميان آقاي روحاني و نه يكي از كارگزاران دولت با مخالفان و منتقدان دولت سخني بگوييد چه حرفهايي براي گفتن داريد؟ به عبارت ديگر رويكردتان نسبت به مدعيان نقد دولت اعتدال چيست؟
گفتوگوي منتقدانه ضرورتي هميشگي در ساحت فرهنگ و سياست است. در نقد است كه قوه و قدرت يك ايده و يا عملكرد فرد يا نهاد معلوم و مشخص ميشود. بنابراين نبايد از نقد هراس داشت و از آن گريخت. اما براي نقد، بايد مهارت نقد را نيز بياموزيم. اولا تفاوت نقد را با ساير وجوهي كه به جاي نقد به كار گرفته ميشود مشخصا بدانيم. نقد، سركوب ديگري، تحقير، توهين و يا استهزا طرف مقابل نيست. نقد، نزاع و ستيز نيست و همچنين نقد، برانگيختگي عاطفي و به ميان آوردن احساسات و عواطف نيست. بلكه درست برعكس، نقد گفتوگوي نقدها با يكديگر است. گفتوگوي استدلالها و خرد انساني است. اگر نقد را اين گونه فهم كنيم و آن را به كار ببيرم آنگاه از نقد استقبال ميكنيم زيرا نقد اصلاحگرايانهترين عمل و كنش انساني است. اما آن چيزي ككه در اكثر مواقع مشاهده ميشود نقد به دولت نيست و بيشتر «نق»هايي است كه هويت تله گذاري براي دولت را دارد و روحاني هم آنقدر باهوش است كه در تله مخالفانش به اسم نقد نيفتد.
آيا دولت مخالفان ومنتقدان خود را به درستي شناسايي كرده و ميداند كه آبشخور اين همه تهاجم عليه دولت منبعث شده از كجاست؟ امروز دولت چند دسته منتقد دارد و تفاوتهاي اين گروهها در چيست؟
دولت روحاني دست كم از سوي دو گرايش و يا دو طيف مورد نقد قرار ميگيرد و اين درست اثبات كننده رويكرد اعتدالي دولت است. يعني اين كه اعتدال اولا از سوي كساني مورد حمله قرار ميگيرد كه خواهان تداوم وضع گذشته هستند. اين گروه كه گرايش ايستايي دارند در برابر هر گونه تغيير واكنش منفي نشان ميدهند. از تغييرات اجتماعي و فرهنگي ميهراسند. از اين رو در برابر تغييرات ميايستند. گرايش اين گروه همان ايستايي و انجماد فرهنگي است. گروه ديگر كساني هستند كه خواهان تغييرند اما ظرف و ظرفيت ساختاري و واقعيتهاي موجود را در تغيير لحاظ نميكنند. اينان را ميتوان تحول گراي ساختارگريز نام نهاد. در حالي كه بايد در محاسبات عقلاني، ظرفيتها و امكانها را نيز مورد تامل قرار داد. اما آن چه به عنوان اعتدال ميشناسيم نوعي پويايي فرهنگي، پويايي خردمندانه و يا پويايي عقلاني نام نهاده ميشود. اين تفكر معتقد به تغييرات است ولي عقلاني، زيرا تغييرات را با ظرفيتها و ساختارها، قوانين، ارزشها و امكانهاي موجود ميخواهد. دولت روحاني از سوي اين دو گرايش مورد نقد قرار ميگيرد.
ماشين سياسي اعتدال اكنون در جادهاي ميراند كه پر از دستاندازهايي است كه وجود دارد. اعم از دستاندازهاي ساختاري، تاريخي، فرهنگي و سياسي. منتقدان البته متوجه اين فراز و نشيبها ميشوند اما اخلاق نقد حكم ميكند كه هر عملكردي را در ظرفيتها و امكانها ارزيابي كنند. سنجش مطلق و بدون ارتباط با موانع و امكان ها، سنجشي منصفانه نيست.
يكي از مواردي كه بيشترين نقد را دست كم از سوي اسيتاگرايان متوجه دولت روحاني كرده است موضوع پرونده هستهاي است. فارغ از تمام فراز و نشيبهاي چند ساله پيرامون اين پرونده بايد بر اين نكته انگشت تاكيد نهاد كه دولت روحاني تمام تلاش خود را ميكند تا هر چه بيشتر بتواند اين پرونده را در راستاي مصالح و منافع ملي ايران تمام كند. از اين رو است كه روحاني بارها بر منطق برد-برد تاكيد ميكند. بازي برد-برد بر اين مبنا است كه اولا ميدانيم بازي كه يك طرف تماما برد و طرف ديگر تماما باخت باشد امكان پذير نيست. ثانيا سعي بر اين دارد كه هزينهها را هر چه كمتر نمايد. چيزي ميدهيم و چيزي ميگيريم و اين بدان معنا است كه به تعبير روزمره معامله عقلاني محسوب ميشود. كما اين كه طرف مقابل نيز چنين است. مهم اين است كه غرب با رفتار ظالمانه در حوزه هستهاي مانع بزرگي بر سر راه رشد و توسعه ايران قرار داده است. دولت روحاني بر اين نكته اهتمام دارند كه مانع را از پيش پاي زندگي مردم بردارد و شرايط براي رشد و توسعه فراهم شود. عقلانيت نقد در اين است كه طرفين ميز نقد، نخواهند طرف ديگر را از ميدان به در بيرون كنند و خود را تنها بازيگر شهر بدانند. مهم اين است كه اخلاق نقد را رعايت كنيم. از سوي ديگر حقيقتا باور داشته باشيم اسير نفرت و انتقام نشويم. كساني كه در اسارت نفرت و انتقاماند بازيگران سياسي خوبي نيستند بلكه جز افشاندن تخم دشمني، نزاع و ستيز كاري ديگر نميكنند. مسئلههاي ما همواره بر سر ميز مذاكره حل خواهد شد. ميزي مبتني بر گفتوگوي منتقدانه با رعايت اخلاق نقد و با احتساب ظرفيتها و امكانها كه عقلها و خردها با يكديگر گفتوگو ميكنند. حقيقتا سياست ورزي جاي كودكان حساس و بازيگوشيهاي كودكانه نيست. سياست ورزان بيشتر از آن كه كودك درونشان فعال باشد بايد قوه فاهمه و خردشان به ميدان بيايد.