تازه های نشر

 *****************  

 

 *****************  

 

 *****************  

 

 ***************** 

 

 

***************** 

***************** 

 

***************** 

 

*****************

******************

******************

******************

*******************

******************

******************

******************

 


    

               سایت رسمی

   دکتر سیدرضا صالحی امیری



گفتگوی ویژه نامه روزنامه ایران با دکتر سید رضا صالحی

اعتدال؛ نیاز روز

صالحی امیری‌: روحانی در طراز ملت ایران است

 

بیش از آنکه چهره‌ای سیاسی باشد، با وجه فرهنگی و پژوهشی‌اش شناخته می‌شود. با این حال سال‌های همراهی‌اش با روحانی در پژوهشگاه مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت‌نظام، او را به یکی از دولتمردان مورد اعتماد رئیس جمهوری یازدهم تبدیل کرد. فرد مورد وثوقی که در وهله نخست از سوی حسن روحانی برای برعهده گرفتن وزارت ورزش و جوانان به مجلس معرفی شد و با وجود سیاسی نبودنش به دلایل سیاسی از اخذ رأی اعتماد نمایندگان اکثراً اصولگرای مجلس بازماند.  با این حال انتصاب به سمت ریاست مرکز اسناد و کتابخانه ملی کشور فرصت مغتنمی بود که برای سیدرضا صالحی امیری فراهم شد، جایی که امکان پیگیری پژوهش‌های راهبردی وجود داشت.  با او که از اعضای حلقه فکری نظام مند بانی گفتمان اعتدال به شمار می‌آمد درباره چگونگی شکل‌گیری این گفتمان و تأثیر آن در شعارها و برنامه‌های روحانی گفت‌و‌گو کردیم و او با تشریح روند شکل‌گیری الگوی توسعه و پیشرفت ایران به عنوان چارچوب فکری دولت یازدهم، به اجماع جمعی بر سر ویژگی‌هایی پرداخت که از روحانی چهره‌ای مناسب برای طرح و پیشبرد گفتمان اعتدال ساخته است.

 

همکاری شما با آقای روحانی به پیش از انتخابات سال 92 برمی‌گردد، زمانی که ایشان مسئولیت ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام را برعهده داشتند. با توجه به دوره طولانی همکاری‌ای که داشتید، برداشت شما از ویژگی‌های فکری و شخصیتی روحانی چیست؟

آقای روحانی، یک شخصیت نواندیش دینی با رویکردهای چندجانبه است. ایشان همزمان چند ویژگی را نمایندگی می‌کنند. اولین آنها، وجه روحانیت ایشان است. سخنرانی‌های روحانی به عنوان یک خطیب توانا در سال‌های قبل از انقلاب زبانزد بود و او از افرادی بود که سخنرانی ایشان بازتاب زیادی در افکار عمومی داشت. دومین ویژگی، چهره بارز سیاسی ایشان است. کسی که از سال 42 در مبارزات کنار امام فعال بود و در شرایط سخت انقلاب، همگام با مردم بوده‌اند. روحانی اولین فردی بود که تعبیر «امام» را برای بنیانگذار جمهوری اسلامی به کار برد و به این ترتیب، تأثیر قابل توجهی بر ادبیات سیاسی انقلاب گذاشت. ایشان علاوه بر داشتن تحصیلات حوزوی در سطح اجتهاد، فارغ‌التحصیل رشته حقوق دانشگاه تهران نیز هستند. به عقیده من، آقای روحانی با این ویژگی‌ها، نمادی مشابه شهید دکتر محمد بهشتی است. وجه سوم شخصیت روحانی را حضور او در جنگ به عنوان جانشین فرماندهی کل قوا رقم زده است. فعالیت سیاسی در قامت نمایندگی مجلس و تجربه نایب رئیسی چند دوره از ادوار مجلس نیز بخش دیگری از وجوه تأثیرگذار بر شخصیت او است. آقای روحانی همان قدر که به عنوان یک شخصیت دانشگاهی شناخته می‌شود، در عرصه‌های امنیتی نیز شخصیتی شناخته شده‌اند و مدت 16 سال دبیری شورای عالی امنیت ملی کشور را عهده‌دار بوده‌اند. در عین حال نمایندگی مجلس و دبیری شورای عالی امنیت ملی، هیچ گاه به مانعی برای فعالیت پژوهشی او تبدیل نشد.

 

به نظر می‌رسد مطالعاتی که در دوره ریاست ایشان بر مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص انجام شده، در شعارهای روحانی و برنامه‌های دولت یازدهم بی‌تأثیر نبوده است. طی آن دوران چه مسائل عمده‌ای موضوع پژوهش‌های مرکز بود؟ این موضوعات بر چه اساسی انتخاب می‌شد؟

آقای دکتر روحانی پس از فراغت از مسئولیت دبیری شورای عالی امنیت ملی به مرکز تحقیقات استراتژیک آمد و بخوبی توانست این مرکز را فعال ک ند. تجدید نظر در ساز و کار مرکز و ساختار آن، از جمله اقداماتی بود که با این هدف انجام شد. ساختار جدید شامل پنج معاونت از جمله معاونت پژوهش‌های «فرهنگی»، «اقتصادی»، «اجتماعی»، «بین‌الملل و سیاست خارجی» و «فقهی و حقوقی» بود. در مجموع، در آن دوره حدود 400 پروژه تحقیقاتی انجام شد که بخشی از آن به صورت کتاب منتشر و بخشی هم به صورت سیاست‌های کلان نظام تصویب شد. نکته حائز اهمیت این بود که مرکز تحقیقات به کانون تجمع و هم‌اندیشی نخبگان تبدیل شده بود. جمع زیادی از استادان دانشگاه‌ها در سطوح مختلف برای بررسی موضوعات مختلف و به صورت مستمر در مرکز حضور داشتند و در مباحث تئوریک و متناسب با نیازهای جامعه تبادل نظر می‌کردند. یک شورای پژوهشی هم وجود داشت که در رأس آن شخص آقای روحانی بود. ساختار پژوهشی هم بر مبنای ساختار علمی شکل گرفته بود. در همین دوره، کار بزرگی هم به عنوان الگوی توسعه و پیشرفت انجام شد. تهیه و تدوین این الگو سه سال طول کشید و می‌توان گفت آن الگو امروز چارچوب نظام فکری دولت را تشکیل می‌دهد.

به 400 پژوهشی اشاره کردید که در طول مسئولیت آقای روحانی در مرکز تحقیقات انجام و مواردی از آن برای تصویب به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارائه شد. موضوعات این پژوهش‌ها بر چه اساسی و در چه روندی انتخاب می‌شد؟

پژوهش‌های ما در مرکز تحقیقات شامل سه سطح می‌شد؛ سطح اول انجام پژوهش‌های راهبردی یا استراتژیک بود که هدف از انجام این کار تدوین سیاست‌های کلان برای مجمع بود. مطالعات راهبردی آموزش و پرورش، مطالعات راهبردی در حوزه‌های رسانه، خانواده و مطالعات راهبردی اجتماعی از جمله این پژوهش‌ها بود. سطح دوم، برگزاری نشست‌های تخصصی و تدوین گزارش‌های راهبردی بود که به صورت هفتگی درباره موضوعات مختلف برگزار می‌شد. از هر نشست تخصصی یک گزارش برای مجمع استخراج می‌شد که ما از آن به عنوان گزارش راهبردی نام می‌بردیم.

سطح سوم پژوهش‌ها، تولید کتاب و پژوهشنامه‌ها در موضوعات مختلف بود. پژوهشنامه‌هایی که در هر کدام 5 مقاله علمی توسط نویسندگانی مشخص منتشر و این مجموعه به صورت هفتگی منتشر می‌شد تا آنجا که همه مخاطبان ما هفته‌ای یک محصول از مرکز ما در اختیار داشتند. البته پژوهش‌های بنیادی نیز انجام می‌شد که زمانبر بود و یکی از این پژوهش‌های بنیادی همین طراحی «الگوی توسعه و پیشرفت کشور» بود که با مدیریت آقای دکتر محمدباقر نوبخت انجام شد و معاونان مرکز نیز در انجام آن همکاری داشتند.

  طبیعتاً این پژوهش‌های راهبردی، چالش‌های پیش روی نظام و جامعه ایران را هم مورد توجه قرار می‌داد. این چالش‌ها شامل چه موارد محوری بود؟

هر پژوهش بنیادی از یک متدولوژی برخوردار است. متدولوژی‌ای که مرکز از آن تبعیت می‌کرد به ترتیب مسیر مسأله‌شناسی، ‌آسیب‌شناسی، روندشناسی، علت‌شناسی، ماهیت‌شناسی، پیامدشناسی و در نهایت ارائه راهبردهای حل مسأله را طی می‌کرد. بنابر این در این پژوهش‌ها ما از شناخت و یافتن مسأله به مرحله ارائه راهبرد برای حل مسأله می‌رسیدیم. موضوع‌های این پژوهش‌ها از سوی نخبگان شناسایی و اولویت‌بندی می‌شد، چنان‌که در موضوع آسیب اجتماعی، ‌احصا شد که 20 مسأله از جمله مسائلی همچون بیکاری، ‌بحران هویت و مهاجرت موضوع‌هایی هستند که باید مورد پژوهش‌ بنیانی قرار گیرند. همچنین در حوزه الگوی توسعه اجتماعی 25 موضوع اصلی به عنوان موارد نیازمند توجه ویژه شناسایی شد که تک تک آنها براساس مکانیزم کاملاً علمی و روش‌شناسی جاری در دانشگاه‌های کشور اجرا می‌شد.

  سوای حوزه‌های مربوط به مسائل اجتماعی، پژوهش درباره چالش‌های اصلی حوزه‌های دیگر هم در دستور کار قرار داشت؟

چالش‌های موجود در حوزه‌های مختلف اعم از چالش‌های اقتصادی،‌ روابط بین‌الملل، فرهنگی، رسانه و زنان و خانواده از جمله چالش‌هایی بودند که در گروه‌های جداگانه مورد بررسی و پژوهش قرار گرفتند. این گروه‌های پژوهشی هر کدام با مجموعه‌ای از استادان دانشگاه و نخبگان در ارتباط بودند و فرآیند انجام پژوهش با متدولوژی واحد توسط استادان دانشگاه انجام می‌شد.
  پژوهش‌هایی که با محوریت مرکز مطالعات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام انجام شد و راهبردهایی که از این پژوهش‌ها به دست آمد، مجموعاً در ترغیب رئیس وقت این مرکز- روحانی- به حضور جدی در انتخابات تا چه حد تأثیرگذار بود؟

آقای روحانی فردی است که از یک نظام منسجم ذهنی برخوردار است. همچنین ایشان به صورت جدی به نظام علمی و عقلانی منطبق با واقعیت اعتقاد داشتند. این، به آن معنا است که روحانی باور دارد شناخت مسأله و راهکارها و راهبردهای حل آن باید از طریق یک نظام علمی منسجم و روشمند نتیجه‌گیری و از برخورد سلیقه‌ای احساسی یا فردی پرهیز شود. بر همین اساس یک خرد جمعی مبتنی بر پژوهش‌های علمی در مرکز تحقیقات شکل گرفته بود. این خرد جمعی، خروجی نخبگان و پشتوانه آن تحقیقات علمی بود. به این ترتیب، ‌یک ساز و کار سامان یافته علمی و هدفمند را در مرکز تحقیقات شکل داده بود. آقای روحانی نیز به دلیل داشتن ذهن منسجم، رویکرد علمی و توجه خاص به خرد جمعی توانست برای اجتماع عظیمی از نخبگان و فرهیختگان در مرکز تحقیقات، نقش محوری ایفا کند. گاهی تا صدها نفر از نخبگان در همایش‌های این مرکز شرکت می‌کردند و از مجموعه مقالات ارسالی به این همایش‌ها، گاه تا دو جلد کتاب منتشر می‌شد.

همه دلسوزانی که نسبت به شرایط آن روز کشور احساس نگرانی می‌کردند، به نوعی در حلقه آقای روحانی گرد آمده بودند و بر این باور بودند که او می‌تواند آینده سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور را دستخوش تغییر کند. در واقع، نخبگان از دو منظر با مرکز تحقیقات همکاری می‌کردند؛ یکی منظر علمی و پژوهشی  و دومی منظر دلسوزی و نگرانی نسبت به وضعیت آن زمان کشور بود. در منظر اول که بخش ایجابی ماجرا بود، پ‍‍‍‍‍ژوهش‌ها انجام و منتشر شد اما پژوهشگران انتظار داشتند  یافته‌های‌شان در عرصه عینی و اجرایی کشور ملاک عمل و سیاستگذاری قرار گیرد و از این وجه منظر دوم یعنی توقع از آقای روحانی برای ورود به صحنه و نامزدی در انتخابات شکل گرفت.

  پس معتقدید اجماع نخبگانی که با مرکز تحقیقات همکاری می‌کردند، این بود که روحانی برای به منصه ظهور رساندن راهبردهای ارائه شده، نامزد ریاست جمهوری شود. روحانی هم برداشت مشابهی داشت و چنین الزامی را احساس می‌کرد؟

یک اجماع نانوشته درباره نامزدی آقای روحانی وجود داشت. اجماعی که میان نخبگان و شخصیت‌های مؤثر کشور مانند آیت‌الله ‌هاشمی و آقایان ناطق نوری، سیدمحمد خاتمی و سید حسن خمینی و برخی شخصیت‌های دانشگاهی و طبقه‌ای که تجربه 30 سال مدیریت کشور را داشتند، ایجاد شد. زیرا آنان نسبت به وضعیت کشور بشدت احساس خطر می‌کردند و نگران بودند. در واقع؛ سه جریان همزمان اجتماعی شکل گرفت و با عنصر چهارمی که اشاره خواهم کرد، جرقه انتخابات روشن شد. جریان اول احساس نگرانی مجموعه‌ای از نخبگان نسبت به وضع کشور در آن روز و اصرار به آقای روحانی برای نجات کشور از آن وضعیت بحرانی بود. جریان دوم، اجماع بزرگان و اقطاب سیاسی بود برای حضور آقای روحانی با هدف عبور از آن خطر. نکته سوم که نقش بسیار تعیین‌کننده‌ای داشت، مجموعه شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و شاخص‌های نگران‌کننده کشور در آن برهه بود. نکته مهم و اساسی چهارم، ظرفیت شخص آقای روحانی بود. ایشان به لحاظ توان و ظرفیت در تراز ملت ایران بود. متأسفانه یکی از مسائل مهمی که معمولاً در بحث ریاست جمهوری کمتر به آن توجه می‌شود، شخصیت فردی رئیس جمهوری است. رئیس جمهوری باید علاوه بر ویژگی‌هایی که در قانون اساسی گفته شده، در تراز ملت باشد و بتواند آن را نمایندگی کند. آقای روحانی در تراز ملت ایران بود. بنابراین، مجموعه‌ای از عوامل، مسئولیتی را برای آقای روحانی ایجاد کرد و موجب شد ایشان برای عبور از بحران، وارد صحنه شوند و البته این احساس مسئولیت، فارغ از نتیجه پیروزی یا واگذاری نتیجه انتخابات بود.

  ویژگی‌های اساسی انتخابات سال 92 شامل چه نکاتی بود؟

من بر این باور بوده و هستم که یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های نظام جمهوری اسلامی ایران اصل «گردش قدرت» است. در این نظام، همگان می‌دانند که در قدرت ماندنی نیستند و گردش قدرت مبتنی بر آرای عمومی، اصلی قطعی است. انتخابات ریاست جمهوری سال 92 به معنی واقعی کلمه، این اصل را بار دیگر احیا کرد و همه به این باور رسیدند که انتخابات در ایران همچنان زنده و مبتنی بر آرای عمومی است. بسیار مهم است بدانیم هر روزی که از عمر دولت می‌گذرد، یک روز دیگر به موعد «گردش قدرت» نزدیک‌تر می‌شویم. همچنین در جمهوری اسلامی، اغلب دولت‌های جدید از دل دولت‌های مخالف خود، بیرون می‌آیند. این نشان می‌دهد که در ایران، فرآیند گردش قدرت، از سلامت لازم برخوردار است. شما ببینید آقای خاتمی در چه شرایطی به پیروزی رسید و آقای احمدی‌نژاد چگونه از دل انتخاباتی با مدیریت دولت خاتمی سر برآورد؟ همچنان که دولت روحانی از درون انتخاباتی با مدیریت دولت احمدی‌نژاد بیرون آمد. اینها نشان می‌دهد در ایران با وجود همه مشکلاتی که گفته می‌شود، نظام، به اصل «گردش قدرت» وفادار است و این ویژگی جدی است که باید آن را پاس بداریم.

نکته مهم دیگر، این است که اراده نظام بر مشارکت حداکثری مردم قرار دارد. چون یکی از کانون‌های اصلی قدرت ملی نظام در عرصه بین‌الملل، استناد و تکیه به «مشارکت حداکثری» مردم است. در نقطه مقابل، «مشارکت حداقلی» تهدیدی ملی است. اراده نظام، همواره بر «مشارکت حداکثری» بوده و بر همین مبنا، فضای لازم برای رقابتی سالم شکل گرفت. از میان جریان‌های اصلی حاضر در عرصه سیاسی، هیچ جریانی نمی‌تواند ادعا کند امکان حضور نامزدش در عرصه انتخابات وجود ندارد.

موضوع تأثیرگذار دیگر، آن بود که همچنان که امام می‌فرمود «میزان رأی ملت است»، رهبر معظم انقلاب نیز تأکید کردند که رأی مردم،«حق‌الناس» و امانتی نزد مسئولان است. این تأکید، تأثیر مهمی در ایجاد احساس اعتماد عمومی نسبت به نظام داشت.  

  بگذارید با توجه به سابقه حضورتان در مرکز تحقیقات استراتژیک این سؤال را مطرح کنم که چرا گاه حاصل فرآیند چرخش قدرت در کشور ما به ظهور دولت‌هایی منجر شده است که گفتمانی نه تنها متفاوت از دولت سلف خود که حتی متفاوت از راهبردهای کلی نظام داشته‌اند. مثلاً رئیس دولت سابق در دو دوره ریاست جمهوری خود نشان داد که حتی به برنامه چشم‌انداز 20 ساله کشور هم اعتقادی ندارد.

مسأله اصلی به فقدان ساز و کار مشارکت در جامعه ما و به بیان دیگر «نهادهای مدنی» باز می‌گردد. اشکال مختلفی از مشارکت وجود دارد:

1. «مشارکت آگاهانه» است، یعنی با مطالعه برنامه‌ها، ایده‌ها و سیاست‌ها تصمیم گرفته می‌شود.

2. «مشارکت احساسی» است که از آن به نام «مشارکت پوپولیستی» نیز نام می‌برند. در این نوع مشارکت سیاسی، ممکن است فردی با تحریک افکار عمومی و در یک مقطع خاص رأی لازم برای صعود به سریر قدرت را کسب کند. 3. «مشارکت قومی» که برپایه وابستگی یک نامزد به قومیت یا جریان خاصی ایجاد می‌شود. 4. یکی از مشارکت‌های سیاسی هم از جنس «تکلیفی» است یعنی عده‌ای احساس تکلیف می‌کنند که باید رأی بدهند و رأی خود را به نفع فرد خاصی که می‌پندارند سمت و سوی تکلیف متوجه اوست، به صندوق می‌اندازند.

در مورد آقای احمدی‌نژاد باید دقت کنیم تصویری که او از خود نزد افکار عمومی شکل داده بود، با واقعیت‌های دولت او فاصله زیادی داشت. او توانست با ایجاد فضای پوپولیستی و چهره‌ای کاریزماتیک از دولت خود، نگاه مردم را به خود جلب و رأی آنان را جمع‌ کند، اما وقتی جامعه به واقعیت‌ها پی برد، عکس‌العمل نشان داد. از این منظر جامعه ایران، جامعه پیچیده‌ای است. مردم به جای این که در خیابان حرف بزنند، پای صندوق‌های رأی نظر خود را اعلام می‌کنند. در چنین شرایطی، تلاش برای ترسیم تصویری حداکثری از کارآمدی و پاسخ به مطالبات جامعه، نکته‌ای است که تأثیر عمیقی بر افکار عمومی برجای می‌گذارد.  

  یعنی معتقدید مشارکت سیاسی مردم ایران کاملاً آگاهانه است؟

معتقدم جامعه ایران تا حدود زیادی از مرحله «مشارکت پوپولیستی» عبور کرده است. به دلیل افزایش آگاهی و سطح تحصیلات، وجود نظام‌های ارتباطی و شبکه‌های اجتماعی و همچنین دسترسی فزاینده مردم به اطلاعات و همسنگی نسبی اطلاعات در اقشار مختلف جامعه،‌ ایرانیان تا حدود زیادی به سمت نوعی انتخاب آگاهانه حرکت کرده‌اند.

  این حرکت انتخاب آگاهانه‌ای که بر آن تأکید دارید، از چه مقطع زمانی، نمود پیدا کرده است؟

نمی‌توانیم یک برش زمانی مشخص به عنوان مبدأ ظهور انتخاب آگاهانه تعیین کنیم اما مسلم این است که جامعه، در حال عبور از پوپولیسم است. بالا رفتن سطح آگاهی اجتماعی، وجود شبکه‌های ارتباطی و اجتماعی، همسنگی اطلاعات، عدم امکان پنهان‌سازی و اختفای اطلاعاتی، جامعه را بسرعت به سمت انتخاب هوشیارانه و مشارکت آگاهانه سوق می‌دهد. آنچه در انتخابات سال 92 اتفاق افتاد نیز انتخاب آگاهانه بود. مردم از میان گفتمان‌های مختلف حق گزینش داشتند، هیچ گونه تحمیل یا ترجیحی برای آنها تعریف نشده بود و هیچ کس نمی‌توانست خودش را نامزد خاص یا منصوب و برتر معرفی کند. بنابراین رقابتی واقعی در حداکثر شکل ممکن تجلی یافت. رسانه ملی هم در اختیار همه نامزدها قرار گرفت. تقویت اعتماد مردم به فرآیند انتخابات و هراس آنان از تکرار گفتمان گذشته، از جمله عوامل مؤثر دیگر بود. مردم نگران این بودند که مبادا بار دیگر گفتمانی مشابه 8 سال گذشته مسلط شود. معتقدم در آن 8 سال، نوعی فریب علیه جامعه شکل گرفته بود و هنگامی که جامعه نسبت به این فریب آگاه شد، انتخاب آگاهانه خودش را پای صندوق نشان داد. دلیل دیگر این بود که جامعه به دنبال نامزدی در تراز ملت بود. اسلام، ایران، انقلاب، امام و رهبری، روحانیت و مرجعیت، ارزش‌های بنیادینی هستند که جامعه ما به آنها افتخار می‌کند. همچنان که ملت به غرور ملی، هویت تاریخی و ملی خود علاقه‌مند است، وقتی فردی در تراز ملی ظاهر می‌شود، ملت در قبال این شخص احساس غرور می‌کند. من بر این باورم که ملت به آقای روحانی به دلیل تجربه سه دهه گذشته‌اش در نظام، حس مثبتی داشت و بر این اعتقاد بود که او می‌تواند در تراز ملت ظاهر شود.
وجه دیگر موضوع، بحث خیزش اجتماعی یا همان «بهمن رأی» بود که اتفاق افتاد. تا پیش از روزهای نزدیک به رأی‌گیری، سکوت معناداری در افکار عمومی مشاهده می‌شد. این سکوت، معنای خودش را در صندوق‌های رأی نشان داد؛ رأی به روحانی از این نگاه، حامل چند ویژگی بود. نخست آنکه اعتراض به وضع موجود بود. دوم، مطالبه‌ای برای شرایط جدید در کشور بود؛ مطالبه‌ای ناشی از خستگی از گذشته و انتظار و امید برای به وجود آوردن شرایط جدید. نکته مهم سوم اجماع نخبگان بود. جامعه نخبگی به عنوان یک گروه مرجع از میان نامزدهای موجود، روحانی را برای هدایت یک کشتی طوفان‌زده شایسته‌تر دید. همه این عوامل یک خیزش اجتماعی ایجاد کرد.

خیزش اجتماعی که در بررسی آن نمی‌توان از نقش آقای ‌هاشمی و اثربخشی آقای خاتمی به عنوان نماد اصلاح‌طلبان و نیز اصولگرایان معتدلی چون آقای ناطق نوری و نیز تأثیرگذاری حمایت آقای سیدحسن خمینی به عنوان نمادی از بیت حضرت امام(ره) صرفنظر کرد.
  در واقع، شما به عنوان جایگزین حمایت‌های حزبی، از حمایت شخصیت‌های نماد جریان‌های سیاسی نام می‌برید...

نتیجه انتخابات 92، مرهون نوعی «لویی جرگه» و به تعبیری دیگر، حاصل «اجماع ریش سفیدان» و بزرگان برای عبور از وضع موجود بود. خیزش اجتماعی در دو تا سه هفته مانده به انتخابات و «بهمن رأی» ایجاد شده در 24 خرداد، یک پیام روشن داشت و آن اینکه مردم از وضع موجود خسته شده‌اند و خواهان ایجاد فضایی جدید برای تنفس هستند.  

  اگر آقای ‌هاشمی در انتخابات می‌ماند، آیا آقای روحانی باز هم به حضور در انتخابات ادامه می‌داد؟ یا به نفع ایشان کناره‌گیری می‌کرد؟

فکر می‌کنم در مجموع حضور آقای ‌هاشمی در انتخابات به گرم‌تر شدن انتخابات کمک کرد. برخلاف خواسته مخالفان حضور حداکثری مردم در انتخابات، حتی رد صلاحیت ایشان هم به گرم‌تر شدن فضای انتخابات منتهی شد. یکی از دلایلی که گفتم جامعه در حال عبور از فضای پوپولیستی به یک فضای مشارکت آگاهانه است، همین است که با رد صلاحیت آقای‌ هاشمی کسانی که تصمیم به مشارکت داشتند، ناامید نشدند و بلافاصله به نزدیک‌ترین فرد به گفتمان آقای‌ هاشمی رأی دادند. معتقدم از این به بعد هم رأی انتخاباتی مردم ایران مبتنی بر مشارکت آگاهانه خواهد بود و دنباله‌روی واجدان شرایط رأی از احساسات یا تبعیت آنان از عوامل مشابه، دیگر جایی نخواهد داشت.

  آیا «انتخاب آگاهانه»، پیش‌بینی نامزد یا نامزدهای پیروز را امکانپذیر می‌کند؟ آیا این پیش‌بینی‌پذیری در مورد انتخابات ریاست جمهوری یازدهم وجود داشت؟

مشارکت آگاهانه به انتخاب آگاهانه منتهی می‌شود. در نتیجه مردم احساس مشارکت، اعتماد، همنوایی و همدلی بیشتری با دولت خواهند داشت. این یک واقعیت است که وقتی شما در انتخاب کسی تأثیرگذار باشید، کم‌وبیش مشارکت بیشتری برای موفقیت او خواهید داشت. معتقدم مشارکت امروز جامعه، اعتماد نسبی مردم نسبت به دولت و موفقیت دولت در عرصه‌های مختلف بویژه موفقیت در مذاکرات هسته‌ای، مرهون همین مشارکت آگاهانه مردم است.

  در سخنان‌تان به نقش اصلاح‌طلبان در شکل‌گیری نتیجه انتخابات سال 92 اشاره کردید،برخی معتقدند آن زمان هنوز «گفتمان اعتدال» رایج نشده بود و بخش زیادی از مردم با فهمی از اصلاحات به آقای روحانی رأی دادند. چنین برداشتی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
اتفاقاً تأکید دارم که گفتمان روحانی برای ورود به انتخابات «گفتمان اعتدال» با شعار«تدبیر و امید» بود. «گفتمان اعتدال» تبار تاریخی دارد و مربوط به امروز و دیروز نیست. ما در کشور همیشه سه جریان سیاسی داشته‌ایم. اگر راست و چپ وجود داشته، در کنارش اعتدالیون هم بوده‌اند. روحانی هم همواره شخصیتی اعتدال‌گرا بود. مثل حجت‌الاسلام دعایی که در مراسم اخیر تجلیل از او، همه سخنرانان بر شخصیت اعتدال‌گرای او در تمام سال‌های گذشته تأکید داشتند. روحانی به عنوان یک شخصیت مستقل با «گفتمان اعتدال» و شعار «تدبیر و امید» وارد صحنه شد. اما جریان‌های سیاسی از جمله اصلاح‌طلبان و اصولگرایان معتدل و بخش زیادی از نیروهای اجتماعی که فاقد قطب‌بندی‌های رایج سیاسی هستند، به این باور جمعی رسیدند که آقای روحانی می‌تواند کشتی طوفان‌زده کشور را به ساحل امن برساند. به همین دلیل هم به آقای روحانی، اقبال پیدا کردند و به ایشان رأی دادند.

در روزهای قبل از انتخابات، بحثی از ائتلاف نبود. اصلاح‌طلبان با تیزهوشی و دوراندیشی ترجیح دادند به جای حضور مستقیم، از نامزدی حمایت کنند که می‌تواند شرایط کشور را تغییر دهد. در واقع اصلاح‌طلبان به جای تأمین منافع سیاسی خود، اولویت را به تأمین منافع ملی دادند. حمایت آنان از نامزدی آقای روحانی هم به دلیل تأمین منافع ملی بود و هم برای بهره‌مندی از فضای مناسب برای تنفس سیاسی که احساس می‌شد در دوره ریاست جمهوری آقای روحانی ایجاد خواهد شد. اینکه یک جریان سیاسی به جای بلند کردن پرچم خودش با درک شرایط عمومی کشور، از نامزدی دیگر حمایت کند که می‌تواند کشور را از ورطه سقوط نجات دهد، نشان از بلوغ سیاسی و توسعه یافتگی آن جریان دارد.

  برخی معتقدند، بعضی شعارهایی که روحانی مطرح کرد، حتی پیشروتر از شعارهای اصلاح‌طلبان بود. اما در مرحله پس از استقرار دولت یازدهم، تعدادی از آن شعارهای پیشرو دولت به دلیل رویکرد اعتدالی کابینه، تاکنون عملی نشده‌اند. آیا شما به این ارزیابی قائل هستید؟
من تحلیلی نوشته‌ام از کارنامه اعتدال در 10 حوزه مختلف که اتفاقی متفاوت را نشان می‌دهد. اما اگر بخواهم به صورت خلاصه پاسخ شما را بدهم، باید بگویم به جای اینکه وارد عرصه شعارها و وعده‌ها بشویم، باید به عملکرد بپردازیم. دولت، دو ساله شده و این کارنامه بخوبی قابل ارزیابی است. آنچه آقای روحانی در انتخابات مطرح کرد، بر نظام ذهنی و باورهای ایشان منطبق بود. بخشی از این باورها با گفتمان اصلاحات انطباق داشت و بخشی با گفتمان اصولگرایی؛ شاید بخشی هم با هیچ یک از این دو گفتمان، قابلیت انطباق نداشته باشد. اما خود این گفتمان، مستقل از سایر گفتمان‌ها دارای یک چارچوب منسجم و مهندسی ذهنی و ساختاری بود. اینکه حکمرانی خوب یا دولت مطلوب در ایران چیست و چه شاخص‌هایی باید داشته باشد، در ساختار ذهنی و نظام یافته آقای روحانی وجود داشت.

  این ساختار ذهنی محصول دوره مسئولیت ایشان در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع است؟

آن دوره و قبل از آن، این ساختار منسجم ذهنی مبتنی بر خرد جمعی است یعنی از یک رویکرد فردی و انفرادی برخوردار نیست. محصول مجموعه تجارب، رهیافت‌ها، سوابق و چالش‌هایی است که نظام سیاسی طی سه دهه گذشته به آن رسیده است. از این نظر، الگوی دولت مطلوب را ایشان باز مهندسی کرد که مبتنی بر«گفتمان اعتدال» است و دقایقی که این گفتمان بر آن استوار خواهد بود. این گفتمان، دیگر  نه گفتمان اصلاحات است و نه گفتمان سازندگی. «گفتمان اعتدال» دارای چارچوب منظم تئوریک و یک نظام سامان‌یافته برای تشکیل دولت مطلوب و حکمرانی خوب است؛‌ تکامل‌یافته گفتمان‌های قبلی است. تکرار گفتمان‌های قبلی یا تجمیع آنها نیست. بنابراین، ماهیتاً هم در سطح تئوریک و هم در سطح پراکتیک، از استقلال برخوردار است.

  این گفتمان در عرصه عمل با چه آسیب‌هایی مواجه است؟ وضعیت مسائلی مانند آزادی بیان و حقوق شهروندی به نحوی است که با لحاظ چینش نیروهای سیاسی ممکن است در حد مطلوب محقق نشوند.

وقتی الگویی مطلوب طراحی می‌شود، باید بپذیریم که همواره میان هدفگذاری نظریه‌پردازان و امکانات اجرایی، شکافی گریزناپذیر وجود دارد. در واقع، نظریه‌های ذهنی را باید با محک واقعیت‌های جهان بیرونی سنجید و خروجی این سنجش منطقی را مبنای قضاوت قرار داد. از این زاویه، «گفتمان اعتدال» طی دو سال نخست فعالیت دولت پرچمدار آن، با لحاظ کردن چالش‌های پر شمار داخلی و جهانی که با آن مواجه بوده، کارنامه موفقی داشته است. لحظه‌ای تصور کنید اگر وضعیت گذشته را در حوزه گفتمانی ادامه می‌دادیم، امروز با چه مصیبت‌های بنیان برافکنی مواجه بودیم. این نکته بسیار مهمی است که متأسفانه کمتر به آن توجه شده است. در واقع، نخستین و مهم‌ترین کارکرد دولت یازدهم این بوده که روند نامطلوب گذشته را متوقف کرد و ریل حرکت سیاسی و اجتماعی کشور را تغییر داد. این تغییر ریل، در نهایت به دگرگونی در مقصد و نتیجه هم منجر خواهد شد. به عنوان نمونه‌ای عینی، شما توجه کنید «گفتمان اعتدال» که بر پایه اخلاق‌مداری ریل‌گذاری شده، چگونه علیه پدیده‌هایی مانند بداخلاقی، انگ‌زنی، تخریب و انتقامجویی ایستادگی کرده و از آسیب چنین پدیده‌هایی در فضای سیاسی کشور کاسته است.

  البته حاملان بداخلاقی سیاسی و انگ‌زنی هنوز فعال هستند و گاه و بی‌گاه، فضا را مسموم می‌کنند...

آنچه مهم است، جهتگیری صحیح و حرکت به سوی نهادینه کردن دولتی اخلاقی است. همگان اعتراف می‌کنند که ادبیات رئیس جمهوری، دولتمردان و گفتمان دولت، گفتمانی اخلاق‌مدار است. مسأله مهم دیگر این است که این دولت، خود را دولتی زمینی می‌داند و نه آسمانی. بنابراین، از مقدسات سوء استفاده نمی‌کند، خودش را منصوب امام زمان (عج) و مقدسات نمی‌داند و از باورهای مذهبی و اعتقادی مردم برای خودش هزینه نمی‌کند. دولت «تدبیر و امید»، موفقیت خود را محصول مشارکت مردم می‌داند و ناکامی‌اش را محصول عملکرد خویش.

نکته سوم عقلانی بودن دولت است. این دولت با واقعیت‌ها زیست می‌کند؛ نه با رؤیا و تخیلات. امروز دولت در عرصه ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی، عملکردی عقلانی دارد. یعنی مبنای تصمیم‌گیری و ستاره راهنمای عمل دولت، انطباق آن با شاخص تأمین منافع و مصالح ملی است. عملکرد عقلانی یعنی پرهیز از رؤیا و نگاه رومانتیک.

این دولت، دولت تعامل‌گراست. این تعامل‌گرایی دولت هم در عرصه داخلی و در تعامل با جریان‌های سیاسی مصداق دارد و هم در عرصه منطقه‌ای و بین‌المللی نمود می‌یابد. دولت یازدهم مبنای کار خودش را صداقت و شفافیت با مردم قرار داده است. یعنی ناکامی‌ها و کاستی‌ها را با مردم در میان می‌گذارد و از شفاف نبودن بشدت پرهیز می‌کند. این دولت، دنبال ثبات و آرامش سیاسی است و از تشنج‌آفرینی و دامن زدن به جنجال سیاسی، گریزان است. کابینه یازدهم، حامی وحدت ملی است و مخالف انشقاق ملی. دولت آقای روحانی، دولتی خردگراست و از خرد جمعی نخبگان و فرهیختگان و ظرفیت‌های جمعی استفاده حداکثری می‌کند. این دولت، قانونگراست و خودش را پایبند به قانون می‌داند. نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که بیش از70 درصد مردم به شعارهای دولت اعتماد دارند و بیش از 90 درصد آنان سیاست‌های هسته‌ای دولت را تأیید می‌کنند. این نشان می‌دهد که مردم عملکرد دولت را کاملاً رصد و نسبت به تک تک حوزه‌ها اظهار نظر می‌کنند. مهم‌تر از همه اینها، دولت به نگاه افکار عمومی نسبت به عملکرد خودش اهمیت می‌دهد و دائم آن را رصد می‌کند. این بسیار اساسی است که دولت به جای هزینه از مقدسات برای کسب محبوبیت کاذب، در پی کارآمدی است و تلاش می‌کند از مجرای قانونگرایی، اخلاق‌محوری، تعامل و عقلانیت، منافع ملی را تأمین کند. نخبگان و اکثریت مردم اجماع نسبی دارند که ریل در مسیر صحیح قرار گرفته و دورنمای حرکت به سمت قله‌های توسعه و پیشرفت، امیدوار کننده است.

  پشتیبانی ملی از دیپلماسی دولت یازدهم در حد بسیار بالایی است اما در حوزه داخلی، موافقان و منتقدانی فعال هستند که دو طیف متفاوت را تشکیل می‌دهند.

«مطلق‌نگری»، رویکردی منطقی نیست و نارضایتی‌های موجود را باید «نسبی» تلقی کرد. وقتی ما از عرصه سیاسی صحبت می‌کنیم، زمانی از نگاه سیاسی دولت صحبت می‌کنیم و وقتی دیگر، از نوع رفتار دولت با احزاب سیاسی و تعامل کابینه با نخبگان سیاسی. گاهی هم از عملکرد نهادهای سیاسی صحبت می‌کنیم. اینها، بحث‌های جدا و متفاوتی است. من در مقام بررسی این نیستم که عملکرد نهادهای سیاسی مانند سایر نهادها موفقیت‌آمیز بوده است یا خیر. اما به صورت نسبی، عملکرد دولت در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی قابل دفاع است. البته خود دولت هم منکر برخی کاستی‌ها نیست. چنان که آقای روحانی در همایش «کتاب سال» گفتند که از سال آینده، دولت به بهترین نقد جایزه می‌دهد و این نخستین بار است که دولتی تا این درجه، از نقد خودش استقبال می‌کند. دولت ریل خودش را مبتنی بر «گفتمان اعتدال» قرار داده است. مسیر این ریل به سمت توسعه و تعالی و دستیابی به کرامت ملی ایرانیان قرار دارد. اما طبیعی است که سرعت حرکت دولت، متناسب با واقعیت‌های جامعه ایران تنظیم شود. این دولت با لحاظ شرایط موجود و در ارزیابی‌ای منصفانه، موفق عمل کرده است. عصر دولت‌های مدعی اعجاز در اداره امور به پایان رسیده و هیچ دولتی نمی‌تواند معجزه کند. به اعتقاد من تاریخ و نسل آینده درخصوص عملکرد و کارآمدی این دولت به نیکی و رضایت تحلیل خواهند کرد.

(ویژه نامه روزنامه ایران؛ 13 مرداد 94)

1387 - 1390 © تمامی حقـوق این سـایت متعلق به وب سایت فرهنگ ایران می باشد .
انتخاب رنگ قالب : آبی قرمز سبز با پس زمینه

ورود یا عضویت

ورود